Tuesday, May 31, 2011

ملی گرای ایرانی و ناسیونالیسم

  ملی گرای ایرانی و ناسیونالیسم ، کدام نسبت؟

عزت الله سحابی درگذشت.
ملی گرا نامشان می نهند اما به دیگر ملی گراها نبرده اند.  تمایلات ناسیونالیستی قوی آنطور که نام ملی گرا مراد می کند- ندارند.
نامشان را احتمالا از جبهه ملی گرفته اند که به رهبری مصدق شکل گرفته بود. یا شاید نامشان از نهضت «ملی شدن» صنعت نفت آمده باشد؛ شاید این نام از خالی بودن جای احزاب ملی گرا آنگونه که در دیگر کشور ها مرسوم است نشات می گیرد.
اما هرچه باشد، با این که هیچ گاه حضور ثابت و طولانی در قدرت نداشته اند، سال هاست که هرکجا نام «ملی» و «ملی گرایی» می آید همه آنها را از نظر می گذرانند.
افرادی ند که عمده ی شش دهه ی گذشته را در خط منتقدان حکومت های ایران بوده اند. سیاسی کارانی که رفتارشان به شکلی عجیب در سیاست-  عمدتا در خلاف آمد عرف بوده.
از آن رو که برخلاف دیگر گروه های سیاسی ایرانی هیچ گاه سختی و فشار و تنگی فضا که همیشه هم با آن مواجه بودند-  باعث تند شدن شان و رفتن به سمت رادیکال شدن نشد. نه قبل و نه بعد از انقلاب اسلامی 57.
و آن که در میان تندباد حوادث پیش از انقلاب آنان تنها وتنها کسانی بودند که دم از حفظ ساختار می زدند، و همچنان اصلاح یگانه راه حل می دانستند.
ودیگر که هرگاه صلاح و صواب کشور را در اعلام موضع به نفع یکی از گروه های درون جمهوری اسلامی دیدند، بی هیچ کینه ای در حمایت از آنان که روزگاری حذف شان کرده بودند، بیانیه دادند.  (این اتهام نیست، ماجرای گروگانگیری سفارت توسط دانشجویان پیرو خط امام را به یاد بیاورید)
به این فهرست شاید این مورد ناساز را هم بتوان اضافه کرد، که در دولتشان –که دولت انتقالی بود- جز خودی راه ندادند.
--
ما هنوز به آنان نیروهای "ملی" خطاب می کنیم .  و بخشی ازشان را "ملی-مذهبی" می نامیم (آنطور که خود می خواهند)
اما چه خود رضایت بدهند چه ندهند همه شان را از اعضای "نهضت آزادی" گرفته تا "ملی- مذهبی ها" نامی بهتر از آزادی خواه نیست، شاید لیبرال اخلاق گرا مناسب تر ست.

Wednesday, May 25, 2011

کهنه گان یا بی ریشه گان

کهنه گان یا بی ریشه گان 
کدام یک سخت ترند؟

1-      مسایل اخیر به وجود آمده بین احمدی نژاد و رهبر جمهوری اسلامی بار دیگر مسئله ای را به ذهن می آورد ، که از بحث های اساسی محافظه کاران و کهنگان انقلاب هاست:
           تازه به دوران رسیدگی
تازه به دوران رسیدگی یا بی ریشگی سیاسی توصیفی ست که کهنه تران نظام های ایدئولوژیک و البته توتالیتر به شرایطی خطاب می کنند که در آن گروهی که در اصلِ به بار نشستن سیستم و انقلاب تاثیر و تلاش مستقیم نداشته اند، وارد گود سیاست شوند و زمام امور (یا بخشی از امور ) را به دست گیرند. که اصلا این اتفاق بعد از دوران جوانی انقلاب رخ می دهد.
آنچه که این کهنگان سیستم[ها] از آن بیم دارند، عدم اتصال کافی این نیروها به آرمان های [بعضا] اولیه انقلاب و عدم "اصالت" آنان است. چیزی که می تواند به زعم آنان به استحاله ی انقلاب بیانجامد. و باعث خوردگی پدران و خویشان متاخر انقلاب شود.
افرادی که به علت عدم شرکت مستقیم در فرایند انقلاب و دیگر حماسه هایش[!] دلبستگی شکننده ای به اصولش دارند. و استعداد بسیار در تغییر و نابودی اش.

2-      دشمن آشکاره و دولت بی اصالت
در این شرایط چیزی که برای جنبش مدنی ایران مهم است، تغییر مسئله است. پیش از این حریف کاملا مشخص بود و شعار ها سوی و هدف مشخصی داشت.
اما اکنون که احتمال دوپاره شدن حریف می رود [می رفت] چه؟    بهانه ی مبارزه با احمدی نژاد و مشایی دقیقا چیست؟  توده  که از رفتن به قول خودشان "آخوندها" (عموما منظورشان حکومت فعلی ست) خوشحال می شوند.
آنان که شعار مرگ بر دیکتاتور در داخل ایران سر می دادند ، منظور نظرشان که احمدی نژاد نبوده ، بی شک حاکم اصلی بوده! 
خطر همین جا آغاز می شود.
اینجاست که بی ریشگی – نه فقط برای کهنگان که برای مخالفان نیز – مهم می شود.
کهنگان هر چه سرکوب و بند کنند هم باز خود را در برابر دو چیز مسئول میبینند و برای حفظ ظاهر هم که شده افسار را نمیگسلند.
یکی آرمان های روز نخست و دیگری مردمی که وانمود به نمایندگی شان را می کنند.
اما بی ریشگان جدید و موجود، از آنجا که به آرمان روز نخست مومن نیستند ونیز جز سود گروهی و قدرت به چیز دیگری نمی اندیشند، به همه ی آن سرکوب و فشار به مخالفان سیستم قدرت را هم در قبضه ی خود می گیرند و حتی کهنگان را در آن راه نمی دهند.
از دیگر سو  - برای مخالفان -  مبارزه با کهنگان مستبد آسان تر و موجه تر است تا با بی ریشگانی فاسد که از هیچ بدعتی -درسیستم-  ابا ندارند.
دلایل و بهانه ها و داغ ها برهان ها برای ایستادن در برابر کهنگان بسیار بیشتر است تا برای مبارزه با بی ریشگان تازه وارد ناشناس.
0-       
و از آن رو فاشیسم واژه ای بیشتر درخور بی ریشگان است –تا کهنگان- که آنان از هیچ عملی برای رسیدن به قدرت بیشتر کم نمی گذارند، و از فساد هراسی ندارند ، و از به بند کشیدن همقطاران سابق خویش هم ترسی ندارند چه رسد به دیگران، و از سردادن شعار های مردم فریبانه ی ملی و میهنی و ادعای ناسیونالیسم کم نمیگذارند. و آنچه را از میراث انقلاب، که کهنگان لااقل نیاز میبینند که تظاهرش کنند آنها حتی نیاز نمی بینند معتقداش باشند.
این نه دفاعی از کهنگان که کلامی در فن و تاکتیک برای ایستادن است، که ایستادن در برابر مستبد قدیمی راحت تر ست و زودتر به بار می نشیند، تا چنگ در چنگ شدن با بی ریشگان بی حیا که ابای از قتل و فساد و بیداد ندارند. که لااقل کهنگان به صرف کهنگی ادعای مومن بودن دارند.